اکنون که معلوم شد ایمان غیر از علم است، و آنچه که در ما از معارف و حقایق توحید و اسماء و صفات است علم است و قلب ما را از آنها خبری نیست، و معلوم شد که تا این امور به قلب نرسد و قلب به آنها مومن نشود اثرش
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 103 کم است، باید انسان در صدد تحصیل ایمان برآید که اگر خدای نخواسته از این عالم ـ که دار تغیُّر و تبدُّل است و هر یک از ملکات و اوصاف و احوال قلبی را می توان در آن تغییر داد ـ بیرون رویم و از ایمان دست ما تهی باشد، خسارتهای فوق العاده به ما وارد خواهد آمد و در خسران بزرگ واقع خواهیم شد و ندامتهای بی پایان نصیب ما خواهد گردید. و در آن عالم، ممکن نیست هیچ حالی از احوال نفس تغییر کند، یا اگر ایمان در این جا حاصل نشد، آنجا بتوان حاصل نمود.
پس انسان باید در همین عالم، این چند صباح را مغتنم شمارد و ایمان را با هر قیمتی هست، تحصیل کند و دل را با آن آشنا کند. و این در اوّلِ سلوک انسانی صورت نگیرد، مگر آن که اوّلاً، نیّت را در تحصیل معارف و حقایق ایمانیه خالص کند و قلب را با تکرار و تذکّر، به اخلاص و ارادت آشنا کند تا اخلاص در قلب جایگزین شود؛ چه که اگر اخلاص در کار نباشد ناچار دست تصرف ابلیس به کار خواهد بود و با تصرف ابلیس و نفس ـ که قدم خودخواهی و خودبینی است ـ هیچ معرفتی حاصل نشود؛ بلکه خود علم التوحید بی اخلاص، انسان را از حقیقت توحید و معرفت دور می کند و از ساحت قرب الهی تبعید می نماید.
ملاحظۀ حال ابلیس کن که چون خودخواهی و خودبینی و خودپسندی در او بود، علمش به هیچ وجه عملی نشد و راه سعادت را به او نشان نداد.
میزان در ریاضات حقه و باطله به یک معنی دقیق عرفانی، قدم نفس و خودخواهی و قدم حق و حق طلبی است. نمازی که برای شهوات دنیا یا آخرت باشد، نمازی نیست که معراج مومن و مقرّب متّقین باشد. آن نماز، انسان را به
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 104 حورالعین نزدیک کند و از ساحت قرب الهی دور نماید.
علم توحیدی که برای نمایش در محضر عوام یا علماء باشد از نورانیّت عاری و بری است و غذائی است که با دست شیطان برای نفس امّاره تهیه شود؛ خود آن، انسان را از توحید بیرون برد و به تشریک نزدیک کند، و ما پس از این ـ ان شاء اللّه ـ در باب اخلاص، مراتب و حقایق آن را بیان می کنیم.
بالجمله: پس از تحصیل اخلاص، ممکن است راه به حقیقت پیدا کرد چنانچه در قرآن شریف در سورۀ مبارکه والصّافات در آیۀ 159 و 160 می فرماید: «سُبحَانَ الله عَمَّا یَصِفُونَ * الاَّ عِبادَ الله المُخلَصِینَ» جز بندگان مخلَص که خلوص از مراتب شرک و دوبینی دارند و خالص از کثافات طبیعت شدند، خداوند منزَّه است از توصیف دیگران، گر چه مخلَصین (با فتح لام) مقام بالاتر از مخلِصین (با کسر لام) است، و ما ـ ان شاء اللّه ـ در محل خود بیان آن را خواهیم کرد. در هر صورت، اخلاص در تحصیل توحید و تجرید، از مهمّات سلوک است و کیفیّت تحصیل آن را در باب خود، مذکور می داریم. و پس از آن، از گناهان و مخالفات، توبۀ خالصی کند با شرایط خود، که در باب «توبه» بیاید.
و چون قلب را از کثافات خالی کرد، مهیای برای ذکر خدا و قرائت کتاب خدا شود و تا قِذارات و کثافات عالم طبیعت در آن است، استفادت از ذکر و قرآن شریف میسور نشود؛ چنانچه در کتاب الهی اشاره به آن فرماید در سورۀ مبارکۀ واقعه (آیۀ 77 الی 79):
«انَّهُ لَقُرآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکنُونٍ * لاَ یَمَسُّهُ الاَّ المُطَهَّرُونَ».
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 105 و در سورۀ مومن [ آیۀ] 13 فرماید:
«هُوَ الَّذِی یُرِیکُم آیَاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُم مِنَ السَّمَاءِ رِزقاً وَ مَا یَتَذَکَّرُ الاَّ مَن یُنِیبُ».
پس از آن که دل را برای ذکر خدا و قرآن شریف مهیّا نمود، آیات توحید و اذکار شریفۀ توحید و تنزیه را با حضور قلب و حال طهارت، تلقین قلب کند؛ به این معنی که قلب را چون طفلی فرض کند که زبان ندارد و می خواهد او را به زبان آورد، چنانچه آن جا یک کلمه را تکرار کند و به دهان طفل گذارد تا او یاد گیرد، همین طور کلمۀ توحید را با طمانینه و حضور قلب، باید انسان تلقین قلب کند و به دل بخواند تا زبان قلب باز شود. و اگر وقتی چون اواخر شب یا بین الطّلوعَین، بعد از فریضۀ صبح برای این کار اختصاص دهد خیلی بهتر است. پس در آن وقت، با طهارت وجهۀ قرآن و ذکر را متوجه قلب کند، و آیات شریفۀ الهیّه که مشتمل بر تذکّر و مشتمل بر توحید است به قلب بخواند به طور تلقین و تذکیر.
و اگر آیات شریفه آخر سورۀ حشر را از قول خدای تعالی «یَا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله» که آیۀ 18 است، تا آخر سوره، که مشتمل بر تذکر و محاسبه نفس و محتوی بر مراتب توحید و اسماء و صفات است، در یک وقت فراغت از نفس از واردات دنیایی، مثل آخر شب یا بین الطّلوعین با حضور قلب بخواند و در آنها تفکر کند، امید است ـ ان شاء اللّه ـ نتایج حسنه ببرد. و همین طور در اذکار شریفه با حضور قلب ذکر شریف: «لا الهَ الاَّ الله» ـ که افضل و اجمع اذکار
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 106 است ـ این عمل را بکند؛ امید هست خداوند از او دستگیری کند. و البته در هر حال، از نقص و عجز خود و از رحمت و قدرت حق، غافل نباشد، و دست حاجت پیش ذات مقدّس او دراز کند و از آن ذات مقدّس دستگیری طلب کند؛ امید است که اگر مدتی اشتغال به این عمل پیدا کند، نفس به توحید عادت کند، و نور توحید در قلب جلوه کند. و البته از شرایط عامۀ ذکر، نباید غفلت شود و ما بیشتر شرایط قرائت قرآن ـ که شرایط ذکر نیز هست ـ در کتاب «آداب الصّلاة» مذکور داشتیم، گرچه خود از آن استفاده نبردیم؛ ولی از حضرت مولای متّقیان مرویّ است که فرموده: «اُنظُر الی ما قالَ، وَ لاتَنظُر الی مَن قالَ».
و اگر در شب و روز چند دقیقه ای به حسب اقبال قلب و توجه آن ـ یعنی به مقداری که قلب حاضر است ـ نفس را محاسبه کند در تحصیل نور ایمان، و از آن مطالبۀ نور ایمان کند، و آثار ایمان را از آن جستجو کند، خیلی زودتر به نتیجه می رسد، ان شاء اللّه.
عزیزا! ممکن است در اول امر، انس با این معانی برای نفس مشکل باشد و شیطان و وساوس نفسانیّه نیز به اشکال آن بیفزاید و انسان را از تحصیل این احوال مایوس کند و به انسان سلوک راه آخرت و سلوک الی اللّه را بزرگ و مشکل نمایش دهد، و بگوید: این معانی مال بزرگان است و به ما ربطی ندارد؛ بلکه گاهی شود که اگر بتواند انسان را از آن متنفر کند و با هر اسمی شده از آن منصرف کند؛ ولی انسان حق طلب باید استعاذۀ حقیقیه از مکاید آن پلید کند و به
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 107 وسواس آن اعتنا نکند، و گمان نکند که راه حق و تحصیل آن امری است مشکل. بلی، اوّل مشکل نما است ولی اگر انسان وارد شود در آن، خدایِ تعالی طرق سعادت را آسان و نزدیک کند.
اکنون این دستور جزئی که ذکر شد، اشکالی ندارد و مخالف هیچ یک از کارها نیست و به جائی ضرری نمی رساند. طالب حق خوب است چندی اقدام کند؛ اگر در صفای قلب و طهارت آن تغییری دید و نورانیّت باطن خود را دریافت، بیشتر اقدام کند. معلوم است این امور، تدریجی و با طول زمان انجام گیرد. و چون اهمیت آن فوق العاده است، انسان باید با اهمیّت آن را تلقّی کند. این از قبیل ضررهای دنیاوی نیست که انسان بگوید: اگر امروز نشد فردا جبران آن را کنم، و اگر جبران نشد نیز مهم نیست، می گذرد! این سعادت و شقاوت ابدی است، آن شقاوتی که پایان ندارد، آن بدبختی که آخر از برای آن نیست.
بیچاره انسان غافل! که در امور زایلۀ دنیا ـ که خود می داند، و هر روز می بیند که اهل آن، آن را می گذارند و می روند و حسرتها را می برند ـ این قدر اهمیت می دهد، و با کمال جدّ و جهد در جمع و تحصیل آن می کوشد، و خود را با هر ذلّت و زحمت و هر محنت و تعبی رو به رو می کند، و از هیچ عار و ننگی پرهیز نمی کند. ولی برای تحصیل ایمان ـ که کفیل سعادت ابدی او است ـ اینقدر سست و افسرده است که با اینهمه مواعظ انبیا و اولیاء و اینهمه کتابهای آسمانی، باز از سستی و سهل انگاری دست نکشیده، و به فکر روزگار مصیبت و ذلّت و زحمت خود نیفتاده، موعظتهای قرآنی و وعد و وعید آن ـ که سنگ خارا را نرم می کند و کوههای عالم را خاشع می کند ـ در دل سخت این انسان اثر نکند!
آری، خدای تعالی فرماید: «لَو انزَلنَا هذَا القُرآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَایتَهُ خَاشِعَاً
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 108 مُتَصَدِّعاً مِن خَشیَةِ الله وَ تِلکَ الامثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ».
ای انسان دل سخت! تفکر کن، ببین مرض قلبی تو چیست که دل تو را از سنگ خارا سخت تر کرده و قرآن خدا را، که برای نجات تو از عذابها و ظلمتها آمده، نمی پذیرد؟!
آری، دامهای شیطان که به صورت دنیا و زرد و سرخ آن در نظرت جلوه نموده راه گوش و چشمت را بسته و قلبت را منکوس نموده. اکنون تفکر کن در آیۀ شریفه که فرماید:
«وَ لَقَد ذَرَانَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الجِنِّ وَ الانسِ لَهُم قُلُوبٌ لاَیَفقَهُونَ بِهَا وَ لَهُم اعیُنٌ لاَیُبصِرُونَ بِهَا وَ لَهُم آذَانٌ لاَیَسمَعُونَ بِهَا اُولئِکَ کَالانعَامِ بَل هُم اضَلُّ اُولئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ».
ببین علامت کسانی که برای جهنّم خلق شده اند و نشانۀ جهنّمیان، در تو هست؟
قلبی که از نور تدبّر و تفقّه و برگرداندن ظاهر دنیا را به باطن آن محروم باشد، با گوشت پاره که دل حیوانی را تشکیل می دهد فرقی ندارد. چشمی که جز صورت این عالم را نبیند و از نظر عبرت و حکمت کور باشد، و گوشی که جز اصوات این عالم را نشنود و از مواعظ الهیّه منعزل باشد، و حِکَم و نصایح را نپذیرد، با چشم و گوش حیوانات ممتاز نیست. آنهایی که این سه خاصیت بزرگ
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 109 انسانی را ندارند حیواناتی و چارپایانی هستند به صورت انسان، بلکه آنها گمراهترند از حیوان؛ چه که انسان با آن نور فطرت اللهی که با یدِ قدرت حق ـ جلّ جلاله ـ مخمّر شده است، و با آن قرآن و کتابهای آسمانی و ارشاد و هدایت انبیاء ـ که اختصاص به او دارد ـ از مرتبۀ حیوانیت حرکتی نکرده و به مقام حیوانی وقوف نموده.
حیوان غایت سیرش همین و صراطش تا منزل حیوانیت است، ولی انسان بیچاره در بین منزل راه گم کرده، و به سلوک انسانی نرسیده، و سرمایۀ سعادت خود را از دست داده و به خسارت و ورشکستگی عمر خود را گذرانده، و از طریق و صراط انسانیّت گمراه شده. پس این انسان، اضل از حیوان است.
و نیز انسان اگر از تصرفات رحمانیّه و عقلانیّه خارج شد و در تحت تصرفات شیطانیّه و جهلانیّه وارد شد، در اوصاف حیوانی از همۀ حیوانات بالاتر شود. قوۀ غضب و شهوت انسانی عالم را آتش زند، و بنیان جهان را فرو ریزد، و سلسلۀ موجودات را به باد فنا دهد و اساس تمدن و تدیّن را منهدم کند.
گاهی شود که بر اثر غضب یا حبّ ریاست یک نفر، صدها هزار خانواده بنیان کن شود، و اساس رشتۀ یک جمعیت گسسته گردد. هیچ یک از حیوانات، آتش غضبشان به این سوزندگی و تنور شهوتشان به این گرمی نیست.
انسان است که برای غضب و شهوتش پایان نیست و حرص و طمعش را هیچ چیز فرو ننشاند.
انسان است که با اغلوطه و شیطنت و مکر و خدعه، خانمانهایی را به قبرستان نیستی فرستد و عائله هایی را به باد هلاکت دهد.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 110 عالم به همۀ آسمان و زمینش، اگر طعمۀ این جانور شود، آتش حرص و طمعش فرو ننشیند، و ممالک عالم اگر مسخر او گردد، از خواهشهای نفسانی او نکاهد. دیگر حیوانات چون به طعمۀ خود رسیدند آتش شهوت آنها فرو نشیند، و اگر در آنها نادراً صاحب حس مآل اندیشی و حرص جمع آوری پیدا شود، حس محدودی و حرص ضعیفی است. مورچگان که در بهار و تابستان به جمع آوری مشغولند، زمستان راه ارتزاق آنها را بسته، و در آن ایام، جمع آوردۀ خود را مصرف می کنند. و اگر زمستان می توانستند چون بهار از خانه و لانه بیرون آیند، و ارتزاق کنند، شاید به جمع آوری اشتغال پیدا نمی کردند.
انسان است که جمع آوری او معلوم نیست روی چه اساس و پایه است. اگر جمعش برای خرج بود و تحصیلش برای اعاشه بود، چرا پس از تامین نیز دنبالش بیشتر می رود و پس از جمع، حرصش افزون می شود؟! پس انسانِ سر خود از حیوانات اضلّ و از بهائم پست تر است؛ آنها مقصد داشتند این بیچاره مقصد ندارد. آری، مقصد دارد ولی مقصد را گم کرده. کعبۀ مقصود حق است و انسان حق طلب است، و این طلب الهی را ـ که از نور فطرت اللّه است ـ غایتی جز غایة الغایات نیست، و خود راهِ خود را نمی داند و دیوانه وار دنبال مقاصد باطله می چرخد و آتش طلبش خاموش نمی شود: «الاَ بِذِکرِ الله تَطمَئِنُّ القُلُوبُ».
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 111
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 112